مقابل لاغر، فربه، چاق، مقابل خشک پهلو، کسی که مردم از پهلوی او بهره و فایده ببرند، برای مثال بس کن از جان خشک خاقانی / که نه بس صید چرب پهلویی (خاقانی - ۶۷۹)
مقابلِ لاغر، فربه، چاق، مقابلِ خشک پهلو، کسی که مردم از پهلوی او بهره و فایده ببرند، برای مِثال بس کن از جان خشک خاقانی / که نه بس صید چرب پهلویی (خاقانی - ۶۷۹)
کنایه از کسی است که از مردم از پهلوی او فائده ونفع یابند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکس که مردم از او بهره مند شوند: پهلو از من تهی مکن که مرا پهلوی چرب هم ز پهلوی تست. خاقانی. ، فربه را نیز گویند، که نقیض لاغر باشد. (برهان). بمعنی فربه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مجموعۀ مترادفات ص 268). نقیض لاغر. (ناظم الاطباء). چاق و چله: بس کن از جان خشک خاقانی که نه بس صید چرب پهلوئی. خاقانی. از سفر می آیم و در راه صید افکنده ام اینت صیدی چرب پهلو کارمغان آورده ام. خاقانی
کنایه از کسی است که از مردم از پهلوی او فائده ونفع یابند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکس که مردم از او بهره مند شوند: پهلو از من تهی مکن که مرا پهلوی چرب هم ز پهلوی تست. خاقانی. ، فربه را نیز گویند، که نقیض لاغر باشد. (برهان). بمعنی فربه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مجموعۀ مترادفات ص 268). نقیض لاغر. (ناظم الاطباء). چاق و چله: بس کن از جان خشک خاقانی که نه بس صید چرب پهلوئی. خاقانی. از سفر می آیم و در راه صید افکنده ام اینت صیدی چرب پهلو کارمغان آورده ام. خاقانی